جناب مستطاب رضوان جایگاه، جورج واشنگتن، غفرالله ذنوبه، اوّلین رئیس جمهوری آمریکا
چند وقت پیش بعد از شرکت در مجلس ترحیم یکی از بندگان مقَرّب درگاه الهی، با چند نفر از رفیقهایی که سرشان برای تحلیلهای تاریخی درد می کند، رفتیم به یک قهوخانۀ نزدیک آن حوالی و بحث خوشنامی و بدنامی در تاریخ را که در حاشیۀ طلب آمرزش آن مرحوم شروع شده بود، ادامه دادیم، و این تحلیل تاریخیمان هم مثل همۀ تحلیلهای تاریخی گذشته مان هیچ نتیجه ای نداشت جز خسته کردن و خسته شدن همه مان و نخود، نخود، هرکه رود خانۀ خود!
یکی صحبت اسکندر را پیش کشید که برای یونانیها و به طور کلّی غربیها «اسکندر کبیر» است و برای ایرانیها «اسکندر گجسته» یا «اسکندر ملعون».
یکی اشاره کرد به «انوشیروان دادگر» و گفت عادل بودنش را باید رفت آن دنیا از آن سی هزار مزدکی پرسید!
خلاصه همین طور توی تاریخ گشتیم و گشتیم، و دیدیم یک خوشنام هم پیدا نمی کنیم که یک جایی از قبای شخصیت ش لکّۀ بدنامی برنداشته باشد.
آخِرهای همین تحلیل، که چه عرض کنم، آخرهای همین نُشخوار آدمیزاد، بود که من به یاد رجال خوشنام تاریخ آمریکا افتادم، عالی جنابهایی مثل جورج واشنگتن (George Washington)، تامس جفرسون (Thomas Jefferson)، و اِبراهام لینکلن (Abraham Lincoln)، که نه فقط آمریکاییها، بلکه همۀ مردم دنیا اسمشان را که می شنوند، روحشان می خواهد یک توک بال پرواز کند، برود آمریکا، تُربت پاکشان را سجده کند و برگردد!
حضرت خلد آشیان، تامس جفرسون، نور الله مرقده الشریف، سوّمین رئیس جمهوری آمریکا
شما را به خدا نخواهید بپرسید که مگر اینها با آیزنهاور (Eisenhower)، ریچارد نیکسون (Richard Nixon)، یا جورج بوش (George Bush) بزرگه و کوچکه چه فرقی داشتند!
بابا، این را که دیگر هر بچّه شیرخوره ای در هر دالغوزآبادی می داند که جورج واشنگتن، اولین رئیس جمهوری آمریکا، رهبر سیاسی و نظامی ملّت آمریکا در جنگ استقلال علیه بریتانیا بود و قانون اساسی جمهوری هم با ریاست و نظارت او نوشته شد. تامس جفرسون، سوّمین رئیس جمهوری آمریکا هم نویسندۀ اصلی «اعلامیۀ استقلال» و «بیانیۀ جهانی حقوق بشر» بود. اِبراهام لینکلن، شانزدهمین رئیس جمهوری آمریکا هم، که بر شکّاکش لعنت، سردار پیروزی در جنگ داخلی آمریکا بود و قهرمان الغای بردگی و آزادی برده های آمریکا.
خوب، این هر سه تا برای ملت سفید پوست زمان خودشان کارهای بزرگی کردند و سومیشان هم که سیاهپوستها را از بردگی نجات داد. می گویم راستی، این رجال خوشنام برای سرخپوستها چه کار کردند؟
وقتی اولین سفید پوستها وارد قاره ای شدند که هنوز اسمش آمریکا نشده بود، این سرزمین ناشناخته، مملکت آباء و اجدادی مردمی بود که برای خودشان تمدن وفرهنگی داشتند و جمعیتشان در حدود ده میلیون بود. آنوقت، در طول سیصد سال، بر عکس جمعیت همۀ جاهای دیگر دنیا که ده، صد، یا سیصد برابر شده بود، از ده میلیون سرخپوست، در سرتاسر این قاره یک میلیون هم باقی نماند. همه شان، که حقاً و منطقاً و قانوناً صاحب بزرگترین و حاصلخیزترین سرزمین دنیا بودند، یا از گرسنگی و مرضهایی که سفید پوستها براشان سوغات آورده بودند، مردند، یا در جنگ نابرابر با سفیدپوستهای غاصب کشته شدند.
حضرت جنّت مکان، اِبراهام لینکلن، طاب ثراه، شانزدهمین رئیس جمهوری آمریکا
می گویم این خوشنامهای تاریخ آمریکا، که بیانیۀ حقوق بشر هم می نوشتند، و مایۀ افتخار بشریت هم حساب می شوند، به فکرشان نیامد که بگویند:
«ای بابا، ما آمدیم توی مملکت یک مشت مردم بیگناه، به جای اینکه باشون داد و ستد کنیم، ازشان زمین بخریم، و باشان هموطن بشویم، همه شان را یا کشتیم یا فرستادیمشان توی بیابانهای برهوت، دورشان قراول گذاشتیم! خجالت هم خوب چیزی است، مخصوصا برای ما تاریخ سازهای خوشنام! »