آرتور شنیتسلر تلاش می کرد راز ناراحتیهای درونی افراد را دریابد و آنها را در داستانها و نمایشنامههای خود بازتاب دهد
آرتور شنیتسلر یکی از نخستین نمایندگان ادبیات مدرن بود که به تحلیل روانی شخصیتهای خود دست زد. او رویدادها و تنشهای داستانی را در پرتو حالات روحی و احساسات فردی قهرمانان آثار خود ترسیم میکرد.
این نویسندۀ برجستۀ اتریشی نشان داد که ادبیات میتواند فراتر از روایت یک "قصه"، به ژرفای روان انسانها نفوذ کند. آرتور شنیتسلر ۱۵۰ سال پیش به دنیا آمد.
زیگموند فروید (۱۸۵۶ – ۱۹۳۹) گفته بود که هر آنچه با تحقیق و تجربه دریافته، شنیتسلر به نیروی کشف و شهود نشان داده است. این بزرگترین ستایشی است که پدر روانکاوی میتوانسته از یک نویسنده به عمل آورد. در واقع این دو مرد اتریشی با این که هرگز آشنایی شخصی نداشتند، دارای شباهتهای زیادی بودند:
هر دو در دوران زوال پادشاهی اتریش در خانوادههایی با فرهنگ مدرن شهری (بورژوازی رو به رشد) بار آمده بودند. هردو از چهرههای سرشناس وین بودند. هردو یهودی بودند، هرچند این برای آنها بیشتر یک وابستگی تباری و فرهنگی بود تا دینی.
هر یک به شیوۀ خود به قلمرو ناآگاهی و زوایای پنهان و ناشناختۀ روان آدمی علاقه داشت. فروید به کاوش و پژوهش در این قلمرو پرداخت و آرتور شنیتسلر به ترسیم هنرمندانۀ آن دست زد. آنها کارهای یکدیگر را با دقت و علاقه دنبال میکردند؛ و از همه مهمتر: هر دو جامعه را خاستگاه ناراحتیهای روحی و بستر نا بسامانیهای روانی میدیدند.
از جسم تا روان
آرتور شنیتسلر در ۱۵ مه ۱۸۶۲ در خانوادهای کمابیش مرفه زاده شد. پدرش در وین پزشکی نامور بود و او نیز به تحصیل پزشکی پرداخت.
"زیگموند فروید و آرتور شنیتسلر کارهای یکدیگر را با دقت و علاقه دنبال میکردند؛ و از همه مهمتر: هر دو جامعه را خاستگاه ناراحتیهای روحی و بستر نا بسامانیهای روانی میدیدند."
در سال ۱۸۸۵ تحصیل پزشکی را به پایان رساند و چند سالی در کلینیک پدر به کار طبابت مشغول شد، اما کشش و علاقه اصلی او به سوی ادبیات بود، که در آن هیچ آموزشی ندیده، اما قریحه و استعدادی بینظیر داشت.
آرتور شنیتسلر تا حدود سال ۱۸۹۵ به کار پزشکی ادامه داد، اما کار ادبی هر روز جای بیشتری در زندگی او باز کرد تا سرانجام تمام آن را فرا گرفت. در ۳۵ سالگی یک پزشک معمولی بود، اما نام او به عنوان نویسندهای توانا به سر زبانها افتاده بود. با وجود این شهرت، "سرآمدان فرهنگی" همواره به آثار او با تردید مینگریستند، آنها را مروج "هرزگی و انحراف اخلاقی" میدانستند.
آرتور شنیتسلر بیش از بیماریهای جسمی به دردها و ناهنجاریهای روانی علاقهمند بود و تلاش میکرد راز ناراحتیهای درونی افراد را دریابد و آنها را در داستانها و نمایشنامههای خود بازتاب دهد.
جایگاه و اهمیت ادبی شنیتسلر
آرتور شنیتسلر در دوره گذار قرن نوزدهم به بیستم میزیست. دورانی فرو میمرد تا دورانی تازه فرا روید. در اتریش که فخر و شکوه گذشته سپری شده بود، شرایطی دوگانه حاکم بود: سردمداران جامعه با گرایش به محافظهکاری سیاسی، پاسدار اخلاقیات و معنویات کهن بودند، و در برابر آنها نیروهای تازهای سر بر آورده بودند که نظم و دنیایی نو میخواستند.
پیشرفت ترتیبات دموکراتیک با گسترش آزادیهای فردی، به معنای برانداختن هنجارها و ارزشهای کهنه بود. اذهان آگاه و بیدار به روشنی میدیدند که زیر سرپوش "اخلاق مسلط" انبوهی از دملهای چرکین لانه کرده است که مایه رنج و پریشانی است.
موتور محرکۀ بسیاری از روایتهای شنیتسلر، لحظهای است که "قهرمان" در مییابد اخلاقیات مسلط روح و روان او را در فشار قرار داده، تمایلات و غرایز طبیعی او را "سرکوب" میکند. در این مقطع میان غرایز درونی، به ویژه رانشهای جنسی با هنجارهای حاکم برخوردی شدید در میگیرد، که معمولا به شکست و نابودی قهرمان منجر میشود.
شنیتسلر با جسارتی بیاندازه و با تکیه بر طنزی رندانه نشان داد که بسیاری از هنجارها و رفتارهای جنسی در ژرفای نهاد آدمی مکنون است. تلاش جامعه در انکار یا سرکوب این غرایز به رواننژندی و ناراحتی روحی میانجامد. جامعه باید به جای انکار این امیال با آنها با شناخت علمی برخورد کند.
آشنایی با پژوهشها و آموزههای فروید در باروری دیدگاه هنری آرتور شنیتسلر بسی مؤثر بود. فروید نشان داده بود که عرصۀ گستردهی ناخودآگاه، جولانگاه غرایز و امیال سرکشی است که به فرمان "خود برتر" به نهانگاه روان آدمی روانه و انبار میشوند. آرتور شنیتسلر، چنانکه فروید نیز در ستایش او گفته است، میکوشید بر بخشی از این دنیای تیره و ظلمانی پرتوی روشن بیفکند.
"استنلی کوبریک، سینماگر نامی امریکایی، در سال ۱۹۹۹ آخرین فیلم خود به نام "چشمان کاملا بسته" را بر پایه "داستان رؤیا"ی آرتور شنیتسلر کارگردانی کرده است. در این فیلم رابطه پیچیده یک زوج جوان با رویکردی فرویدی کاویده و در نهایت "درمان" میشود."
آرتور شنیتسلر در ۲۱ اکتبر ۱۹۳۱ در وین درگذشت.
نقد زمانه در آثار شنیتسلر
آرتور شنیتسلر نویسندهای پرکار بود و آثاری فراوان خلق کرد، هرچند در میان آثار پرمایه و گوناگون او رمانهای بزرگ و پرحجم وجود ندارد.
آرتور شنیتسلر با مسائل اجتماعی و معضلات روحی جامعه درگیر بود و به ویژه لایههای متوسط شهرنشین زندگی خود را در آینه آثار او میدیدند.
او به بالندگی و پرورش آزادانه جسم و روح آدمی معتقد بود. گرایشهای "ملی" و تعصبات قومی و نژادی را به مسخره میگرفت. در زمانهای که برتریجویی در اروپا سکه رایج بود و میرفت تا جهان را به کام یک جنگ جهانی فرو برد، او جنگ را به عنوان "حماقت بیکران" رد کرد. او به دستاوردها و پیشرفتهای دنیای "مدرن" نیز با ناباوری نگاه میکرد. بیجهت نبود که بسیاری از منتقدان او را با انگ "نیهیلیست" (هیچ باور) میکوبیدند.
یکی از نخستین آثار برجسته آرتور شنیتسلر داستانی است به نام "ستوان گوستل" که در آن بر پایه تجارب شخصی در "خدمت نظام" به نقد زندگی ارتشی پرداخته است. او در قالب یک "مونولوگ" یا تکگفتار درونی، خاطرات و تألمات راوی داستان را بازگو میکند.
در این داستان یک ستوان ارتش که به تعصبات اخلاقی کمترین اعتقادی ندارد، به دام باورها و تعصباتی میافتد که جامعه به او تلقین کرده است. این اثر را میتوان یکی از نخستین نمونههای موفق سبک معروف به "سیلان ذهن" دانست.
داستان "فرویلاین الزه" (یا دوشیزه الزه) نیز در قالب یک "مونولوگ" یا تکگفتار نوشته شده است. این اثر در سال ۱۹۲۴ و زمانی خلق شد که آرتور شنیتسلر در اوج شهرت بود. داستان در مدتی کوتاه به محبوبیتی فراوان رسید و در سال ۱۹۲۹ فیلمی صامت از روی آن ساخته شد که شنیتسلر آن را دید و بسیار پسندید. اما معروف است که پس از تماشای فیلم با نقشآفرینی الیزابت برگنر، بازیگر اتریشیتبار بریتانیایی، گفته بود: «ولی این که الزه من نبود!»
جایگاه ادبی آرتور شنیتسلر
آثار داستانی و نمایشی آرتور شنیتسلر به خاطر توصیف موقعیتهای تنشآلود و ترسیم شخصیتهای جاندار و زنده دستمایهای غنی برای کارگردانان سینما و تئاتر بوده است. آرتور شنیتسلر هنوز زنده بود که از روی برخی از کارهای او توسط سینماگران اروپایی و هالیوود فیلمهای سینمایی تهیه شد.
یکی از اولین و مهمترین آثار نمایشی آرتور شنیتسلر "بازی عشق" نام دارد که به سال ۱۸۹۵ در وین به روی صحنه رفت. در این نمایشنامه دو گونه برداشت از "عشق" در برابر هم قرار میگیرند. یک افسر جوان با احساسات دختری "بازی" میکند، در حالیکه دختر واقعا به او دل باخته است. وقتی افسر به دنبال رابطهای "نامشروع" در یک دوئل به قتل میرسد، دختر پس از شنیدن خبر مرگ او خودکشی میکند.
به سال ۱۹۱۳ سینماگری دانمارکی بر پایه این داستان تراژیک فیلمی صامت ساخت. این اولین برگردان سینمایی از آثار شنیتسلر بود.
در سالهای بعد دو فیلم دیگر بر پایه این نمایشنامه تهیه شد: به سال ۱۹۳۳ مارسل اوفولس، سینماگر برجسته فرانسوی - آلمانی فیلمی کارگردانی کرد که در آن نقش اصلی را ماگدا اشنایدر ایفا کرده است.
در سال ۱۹۵۸ پیر گاسپار ویت، کارگردان فرانسوی ورسیون تازهای از این فیلم ساخت به عنوان "کریستین". طرفه آن که در این فیلم نقش اصلی را رومی اشنایدر ایفا کرده است، یعنی دختر ماگدا اشنایدر.
و نکته جالب دیگر این است که نمایشنامه "بازی عشق" در سال ۱۳۴۰ توسط شاهین سرکیسیان، کارگردان نامی تئاتر، با بازیگران "گروه تئاتر ارمن" در تهران به روی صحنه رفت. این احتمالا نخستین اجرای اثری از آرتور شنیتسلر در ایران بود.
عشقهای 'ننگآلود'
نمایشنامه "چرخ فلک"، ساختار دورانی جالبی دارد و ماجراهای عشقی ده زن و مرد را در ده صحنه روایت میکند. نمایش روایت رشتهای پیوسته از "عشقهای هوسآلود" است که در آنها دلدادگان از احساسات عاشقانه در سوز و گداز هستند، اما یکسره با فریب و دروغ، زیرا همه در نهان سرگرم "خیانت" هستند. نمایش لحنی شوخ و شاد دارد و نویسنده در "شهوترانی" آنها هیچ اشکالی نمیبیند!
"چرخ فلک" یکی از جنجالیترین نمایشنامههای تاریخ تئاتر است که اجرای آن در همه جا "رسوایی و فضیحت" فراوان به دنبال داشت.
آرتور شنیتسلر این اثر را در سال ۱۹۰۰ با هزینه شخصی در تنها ۳۰۰ نسخه منتشر کرد. اثر بلافاصله با اعتراض محافل "اخلاقی" روبرو شد، که نویسنده را از هر طرف به باد فحش و ناسزا گرفتند. ارباب شریعت و اخلاق گفتند که نویسنده به تبلیغ "روابط نامشروع" پرداخته است.
"چرخ فلک" نخست در پایان سال ۱۹۲۰ در برلین و در سال ۱۹۲۱ در وین به روی صحنه رفت؛ دستاندرکاران اجرا در هر دو جا تحت تعقیب قانونی قرار گرفتند. شنیتسلر برای پرهیز از جار و جنجال بیشتر، اجرای نمایش را ممنوع کرد. این ممنوعیت تنها در سال ۱۹۸۲ برداشته شد.
بر پایه نمایشنامه "چرخ فلک"، باله، اپرا و شش فیلم سینمایی تهیه شده است، که به ویژه دو فیلم اهمیت و معروفیت بیشتری دارند:
در سال ۱۹۵۰ مارسل اوفولس فیلمی کارگردانی کرد که در آن سیمون سینیوره، سرژ رژیانی، دانیل داریو و ژان لویی بارو بازی دارند. در سال ۱۹۶۴ روژه وادیم، سینماگر فرانسوی، فیلم تازهای ساخت با هنرنمایی آنا کارینا، موریس رونه، جین فوندا، ژان کلود بریالی و... هر دو فیلم با سانسور و در مواردی با توقیف روبرو شدند.
نمایشنامه "چرخ فلک" در اوایل دهه ۱۳۵۰ خورشیدی در ایران پیش از انقلاب در "كارگاه نمایش" به روی صحنه رفت، اما "جنجال" قابلذکری به دنبال نداشت.
""چرخ فلک" نخست در پایان سال ۱۹۲۰ در برلین و در سال ۱۹۲۱ در وین به روی صحنه رفت؛ دستاندرکاران اجرا در هر دو جا تحت تعقیب قانونی قرار گرفتند. شنیتسلر برای پرهیز از جار و جنجال بیشتر، اجرای نمایش را ممنوع کرد. "
ترجمه فارسی نمایشنامه "چرخ فلک" توسط محمدعلی صفریان و صفدر تقیزاده در سال ۱۳۴۵ به زبان فارسی منتشر شد.
یک فیلم ایرانی
صادق هدایت، نویسنده ایرانی، به احتمال قوی نخستین بار اثری از آرتور شنیتسلر را به زبان فارسی برگرداند. این اثر داستانی بود به نام "کور و برادرش" که در مجموعه داستان "دیوار" منتشر شد.
نعمت حقیقی که بیشتر به عنوان فیلمبردار شهرت دارد، در سال ۱۳۵۶ از روی این داستان فیلمی ۴۴ دقیقهای برای "کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان" کارگردانی کرد، که روی آن عنوان "سکه" گذاشت.
این داستان در سالهای اخیر با عنوان اصلی "جرونیموی کور و برادرش" توسط نسرین شیخنیا به فارسی ترجمه شده و در کتاب "گریز به تاریکی" آمده است. (نشرماهی، نشر ۱۳۸۶)
استنلی کوبریک، سینماگر نامی امریکایی، در سال ۱۹۹۹ آخرین فیلم خود به نام "چشمان کاملا بسته" را بر پایه "داستان رؤیا"ی آرتور شنیتسلر کارگردانی کرده است. در این فیلم رابطه پیچیده یک زوج جوان با رویکردی فرویدی کاویده و در نهایت "درمان" میشود.
"داستان رؤیا" به تازگی در ایران منتشر شده است، در کتاب زیر: "بازی در سپیده دم و رؤیا" ترجمه علی اصغر حداد، انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۹.
در سالهای پیش برخی از آثار دیگر آرتور شنیتسلر نیز به فارسی در آمده است: "بئاتریس"، "مردهها سکوت میکنند"، "خودشیفتگی آناتول" و...